ذهنم الگوریتم خاصی برای حفظ یا دور انداختن خاطرات و هر چیز دیگری ندارد. بعضی چیزها که صدها سال قبل اتفاق افتاده را با ریزترین جزئیات به یاد می آورم و اتفاقی که سه روز قبل افتاده را ابدا! در کل این که علاقه به یادآوری گذشته ندارم و همواره در تلاش برای کمرنگ کردن آن هستم. و خب همین را هم گاهی دوست دارم و گاهی نه. گاهی فرار از گذشته میبینمش و گاهی تلاش برای بقا. امروز از آن روزهاست که دوست ندارم به هیچ چیز فکر کنم. امروز ذهنم پوچِ پوچ است. پنجره را باز کرده ام. موزیک گذاشته ام و در اتاق می چرخم. آرامم. شاید هم خوشحال!
گاهی ,دوست ,ام ,افتاده ,گذشته ,هم ,افتاده را ,و گاهی ,تلاش برای ,از آن ,هیچ چیز
درباره این سایت